حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای
گفت: یا آب است، یا خاک است یا پروانه ای!
گفتمش احوال عمرم را بگو، این عمر چیست؟
گفت یا برق است، یا باد است، یا افسانه ای!
گفتمش اینها که میبینی، چرا دل بسته اند؟
گفت یا خوابند، یا مستند، یا دیوانه ای!
گفتمش احوال جانم را پس از مردن ، بگو؟
گفت یا باغ است، یا نار است، یا ویرانه ای!
نگفتم که خبربه! گفتم تو دعا کن ایشالا خبری بشه... ایشالا که همه چی خوب پیش میره...
---
چشم دعا میکنم... آره حالا حالاها فکر نکنم خبری باشه، انتظارها زیاده و قد اون مایه نیست... پس باید صبر کرد یا انتظارات کم بشه یا مایه بیشتر بشه...
دل نوشت های من به یار قدیمی...برچسب : اندر احوالات ما,اندر احوالات مادر شوهر,اندر احوالات ما سه نفر,اندر احوالات شیخ ما,اندر احوالات من و مادر شوهرم,طنز اندر احوالات شیخ ما,اندر احوالات گرافیکی ما,اندر احوالات من و مادر شوهر, نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 186