دل نوشت های من به یار قدیمی

ساخت وبلاگ
این توضیح مختصر اولین دیدگاهت اینجاست که همه محتویات اینجا رو جواب می ده... «شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۹ ساعت: 20:10 | توسط: عروس قصه | سلام و خداحافظ. همیشه یه جا شروع میشه یه جا هم تموم میشه.» ساعت و تاریخ رو شاید بشه باهاش کنار اومد... ولی اسمی که باهاش نظر دادی داره یه عمری می سوزونه من رو... خوش باشی و برات آرزوی بهترین ها رو دارم... دل نوشت های من به یار قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 21 فروردين 1403 ساعت: 13:08

این توضیح مختصر اولین دیدگاهت اینجاست که همه محتویات اینجا رو جواب می ده... «شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۹ ساعت: 20:10 | توسط: عروس قصه | سلام و خداحافظ. همیشه یه جا شروع میشه یه جا هم تموم میشه.» ساعت و تاریخ رو شاید بشه باهاش کنار اومد... ولی اسمی که باهاش نظر دادی داره یه عمری می سوزونه من رو... خوش باشی و برات آرزوی بهترین ها رو دارم... دل نوشت های من به یار قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1402 ساعت: 14:30

این توضیح مختصر اولین دیدگاهت اینجاست که همه محتویات اینجا رو جواب می ده... «شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۹ ساعت: 20:10 | توسط: عروس قصه | سلام و خداحافظ. همیشه یه جا شروع میشه یه جا هم تموم میشه.» ساعت و تاریخ رو شاید بشه باهاش کنار اومد... ولی اسمی که باهاش نظر دادی داره یه عمری می سوزونه من رو... خوش باشی و برات آرزوی بهترین ها رو دارم... دل نوشت های من به یار قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 43 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 17:20

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر استشعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر استآن چنان می فشرد فاصله راه نفسمکه اگر زود، اگر زود بیایی دیر استرفتنت نقطه پایان خوشی هایم بوددلم از هر چه و هر کس که بگویی سیر استسایه ای مانده ز من بی تو که در آینه همطرح خاکستری‌ اش گنگ‌ ترین تصویر استخواب دیدم که برایم غزلی میخواندیدوستم داری و این خوب‌ ترین تعبیر استکاش میبودی و با چشم خودت میدیدیکه چگونه نفسم با غم تو درگیر استتارهای نفسم را به زمان میبافمکه تو شاید برسی، حیف که بی تاثیر است دل نوشت های من به یار قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 40 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 17:20

سلام

چه عجب

از این ورا؟ یادی از فقیر و فقرا کردی... یا همون راه گم کردی...

خدا رو شکر منم خوبم و می‌گذرونم... چطور دلتنگی که یه سر نمیایی توی تلگرام حرف بزنیم که من هر روز چک می‌کنم...

تو خوبی؟ خوشی؟

دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 8 آذر 1402 ساعت: 4:51

کجایی که تنهایی و بی کسیبا من آشنا کرده حس غموببین داغ دوری از آغوش توبه زانو در آورده احساسموهمه فکر و ذکرم شدی و هنوزداره آب می شه دلم پای توببین قفل لبهای من وا شدهمن و قصه گو کرده چشمای توخیالم رو از عمق دلواپسیتا رویای بوسیدنت می برمسکوت شبو، گریه پر می کنهشبایی که از خواب تو می پرمنشد قسمتم باشی و پیش توبه لبخند هر روزت عادت کنممنو محو چشمای مستت کنیتو رو مثل کعبه عبادت کنممن این کنج زندون، ماتم زدهتو بیرون از این جا تو رویای منمن این گوشه جای تو غم می خورمتو بیرون از این میله ها جای مندارم تو هوای تو پر میزنمداری غصه هامو نفس می کشیبه یادت رها می شم از این قفستو از غصه ی من نفس می کشیاز این شهر خاکستری دلخورماز این بغض پیچیده تو لحظه هامتو این روزهای پر از بی کسیتو تنها،تنها تو موندی برامنباید چشمامون از عشق تر بشهبه خشکی این شهر بر می خورههنوزم یکی توی پس کوچه هاداره عاشقی ها رو سر می برهDownload دل نوشت های من به یار قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 31 تاريخ : شنبه 27 آبان 1402 ساعت: 14:53

مث چشامیمث نفس کشیدن شُدی برام هوامیبرو به هر کی پرسید ازت چرا باهامیبگو خدامی…تن تو داغه تو توی هر یه پلکی که میزنی اتفاقهتو که تو خونمی…کل این جهان به چشمم همین اتاقهمث قلبم مث رویام، مث جونم مث چشماممیدونم باورش سخته…من اینجوری تورو میخوام، من اینجوری تو رو میخوام...تو همه ی لحظه هام…من از وقتی تورو دیدم زمان یک ثانیم نگذشتمگه میشه تورو دید و به قبل دیدنت برگشت…مگه میشه تورو دید و از این ریا گذشتتو یه پناهی…تو مثِ فرصته آخر، تو تهِ راهیواسه ی من که شب دُنیامو گرفته ماهی…سقف رویای من!! قلب دُنیای من!فردای من…مث قلبم مث رویام! مث جونم مث چشماممیدونم باورش سخته…من اینجوری تورو میخوام! من اینجوری تو رو میخوامتو همه ی لحظه هام…من از وقتی تورو دیدم زمان یک ثانیم نگذشتمگه میشه تورو دید و به قبل دیدنت برگشت…مگه میشه تورو دید و از این ریا گذشتبا صدای روزبه بمانیبا صدای شادمهر دل نوشت های من به یار قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 52 تاريخ : شنبه 20 آبان 1402 ساعت: 0:30

این توضیح مختصر اولین دیدگاهت اینجاست که همه محتویات اینجا رو جواب می ده... «شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۹ ساعت: 20:10 | توسط: عروس قصه | سلام و خداحافظ. همیشه یه جا شروع میشه یه جا هم تموم میشه.» ساعت و تاریخ رو شاید بشه باهاش کنار اومد... ولی اسمی که باهاش نظر دادی داره یه عمری می سوزونه من رو... خوش باشی و برات آرزوی بهترین ها رو دارم... دل نوشت های من به یار قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت: 21:11

سلام. قربانت، تنت سلامت باشه. من خوبم خدا رو شکر.والا یادم نیست اصلا... ولی بعد تو من تا این لحظه با لیلا شاید در کل ده کلمه به جز سلام دادن حرف نزدم، خودش هم دیگه روش نمیشه اصلا با من یه کلمه هم حرف بزنه و من هم اصلا حرف نمی‌زنم باهاش... یه بار هم خانومم گیر داده بود که تو با بقیه دخترای فامیل درحد چند کلمه حرف میزنی، با لیلا چرا هیچی جز سلام حرف نمی‌زنی! نمی‌دونم چطور پیچوندمش ولی دیگه نپرسید... اگه هم در مورد کتاب یاسمین بهش گفته باشم همون زمان خودت یا قبلش بوده... هی کاوه بیچاره رمان یاسمین... یادش بخیر... من اون سمت میام باید به یه بهونه‌ای بیام یا نه؟ بعدشم بیام توی لونه زنبور؟ دل نوشت های من به یار قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 14:19

خدا مارو برای هم نمیخواست فقط میخواست همو فهمیده باشیم!بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست فقط خواست نیممونو دیده باشیم!تموم لحظه‏ های این تب تلخ خدا از حسرت ما با خبر بود…خودش مارو برای هم نمی‏خواست خودت دیدی دعامون بی ‏اثر بود…چه سخته مال هم باشیم و بی هم می‏بینم میری و می‏بینی میرم…تو وقتی هستی اما دوری از من نه میشه زنده باشم نه بمیرم!نمیگم دلخور از تقدیرم اما تو میدونی چقدر دلگیره این عشق!فقط چون دیر باید میرسیدیم داره رو دست ما میمیره این عشق…تموم لحظه‏ های این تب تلخ خدا از حسرت ما با خبر بود…خودش مارو برای هم نمی‏خواست خودت دیدی دعامون بی ‏اثر بود!خدا مارو برای هم نمیخواست فقط میخواست همو فهمیده باشیم…بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست فقط خواست نیممونو دیده باشیم!دریافت فایل دل نوشت های من به یار قدیمی...ادامه مطلب
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 1:26