نگاه تو

ساخت وبلاگ
آنچه گذشت: تابستون 87 جرقه ای بود که پاییز 87 آتش گرفت و تابستون 88 در اوج خودش بود تا اینکه... تا اینکه رفته رفته این آتیش کم و زیاد می شد تا مرز خاموشی می رفت و باز با دمی قوت می گرفت ولی قوتش به تابستون 89 نرسید... خاطره ها گواه اون روزها بودند... شب نخوابیدن و اشک ریختن... با سِیلی از آدم های مخالف طرف شدن و ...
حال: هنوز هم بعضی حرف ها و بعضی چیزها مانع از این می شه که اون روزها رو فراموش کنم... زباناً می گم فراموش کردم ولی دلم... این که دیگه دروغ بلد نیست... درسته عشق اول بود ولی نصیب دیگری بود... خیلی از عشق های اول عاقبتشون همین می شه... ولی الان که از اون سالها؛ سالهاست که می گذره می‌فهمم فقط عشق نمی‌تونه یه زندگی رو بگردونه! عشق واسه همون قصه‌ها و خاطراته... همین دفتر خاطرات رو داریم واسه درد و دل ، همین.
آینده: زندگی رو ادامه می‌دم، تقدیر ما همین بوده...
دل نوشت های من به یار قدیمی...
ما را در سایت دل نوشت های من به یار قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نگاه, نویسنده : 4nazmn325 بازدید : 134 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:25